ایلان ماسک و رانندگی تاکسی برای سود میلیارد دلاری

ایلان ماسک نسخه ۲۰۲۲، چهره‌ای است که مانند فضای داخل تاکسی، درباره همه چیز از سیاست و اقتصاد تا محیط زیست اظهارنظر می‌کند. سبک زندگی و شکل پوشش اخبارش، به بازیگران هالیوود می‌ماند تا یک کارآفرین…      

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام

عرض کردم که احوال همه ما خوب نبود، خوب نیست. به خصوص آنها که دور از وطن عزیز هستند دوبار عذاب می کشند و البته که با سیلی صورتشان را سرخ می کنند تا عزیزان در ایران متوجه روی زرد و احوال ناخوش و دل پردغدغه و نگرانی اشان نشوند. مصداق مصرع «با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام» حافظ هستند

100.jpg

اندلـس و مواجـهات
میـرزا در قهوه خانه

سرمقاله شمارهٔ دوم و سوم

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام

نیوشا طبیبی گیلانی

این شماره با تاخیر فراوان و با جمع کردن مطالب دو شماره تقدیم شما می شود. قرار بود بخشی از این شماره در شهریور ماه ۱۴۰۱ منتشر شود که حوادث تلخ و روح گذاز، رمق همه امان را از نویسنده و خواننده و گرافیست و نقاش گرفت. آنقدر روزگار تنگ و تلخ شد که نه حوصله ای برای خواندن بود و نه حوصله ای برای نوشتن. 

امروز که این یادداشت را می نویسم، روز دوم فروردین ماه ۱۴۰۲ است. مجله اسفندماه آمادهٔ انتشار شده بود، رفقا همت کردند و با همهٔ ناخوشی ها، منت گذاشتند و یادداشت و قصه و مطلب نوشتند. تا به خودمان بیاییم، نوروز آمد و عاقبت این مجله شد شمارهٔ نوروزی که به هزار دلیل نام شمارهٔ ویژهٔ نوروز بر آن نگذاشته ایم. اصلاً پیش بینی نمی کردیم که کار به فروردین ماه و نوروز بکشد و به همین دلیل طراحی جلد و باقی قضایا هم رنگ و بوی نوروزی ندارند. 

عرض کردم که احوال همهٔ ما خوب نبود، خوب نیست. به خصوص آنها که دور از وطن عزیز هستند دوبار عذاب می کشند و البته که با سیلی صورتشان را سرخ می کنند تا عزیزان در ایران متوجه روی زرد و احوال ناخوش و دل پردغدغه و نگرانی اشان نشوند. مصداق مصرع «با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام» حافظ هستند. دوبار درد می کشند، یک بار نگران اوضاع وطنشان هستند و سرگشته و بی خواب و خوراک اتفاقات را رصد می کنند و یک بار دیگر هم باید درد نکوهش را تحمل کنند. سرزنش شدن و بیگانه و عیاش نامیده شدن، وقتی دل آدم پاره پاره است، سخت است، دردناک است، حتی کشنده است.

ایرانی بودن هزار سختی و درد دارد. نگرانی و غصه دارد. هر جای دنیا هم که باشی فرقی نمی کند. ایرانی بودن با آدم ایرانی همراه است. صد سال هم از مهاجرت بگذرد یا سه نسل هم فاصله بیفتد باز هم ما به این هویت چسبیده ایم. گریزی از آن نداریم و البته که این هویت، بخشی لازم و حیاتی از زندگی هر آدمی است. حتی در عالم غیر انسان ها هم هویت پدیدهٔ مهمی است.  آنها که به بهانه های مختلف از هویت گرایی و هویت گرایان بیزاری می جویند و آنها را عقب افتاده و متعلق به دوران گذشته می دانند، خود در پی ساختن هویت جدیدی هستند.

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم وارث یک فرهنگ قدیمی و ریشه دار هستیم. ما هم به سهم خود در ساختن جامعهٔ جهانی تلاش کرده ایم. هم‌دوش همهٔ ملل دیگر آجر روی آجر و خشت روی خشت دنیا گذاشته ایم تا به امروز رسیده ایم. البته که نه وارث فرهنگی قدیمی بودن افتخاری دارد و نه داغ عقب افتادگی ها و گرفتاری ها گذشته را بر دوش داشتن سرشکستگی.

عرضم را توضیح می دهم: آنچه به دست ما رسیده، متعلق به گذشتگان ما بوده. آنها به خوبی تمدن و میراث و رسم و راه زیستن در این سرزمین را دانسته بودند، آداب و سنت هایش را دریافته بودند و بر شیوهٔ دیرین چیزی به فرهنگ ما اضافه کرده اند. آنها سرزمین مادری اشان را عاشقانه دوست داشته اند. تعبیر حکیم نظامی گنجوی را در هشتصد سال پیش حتماً خوانده اید که می گوید: «همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل – چون که ایران دل زمین باشد/ دل ز تن به بود یقین باشد» در متون دیگر هم چنین علاقه به ایران زمین در آثار قدما دیده می شود. 

آنها چه گوهری در این زمین خشک و بی آب و علف و سخت دیده بودند که چنین عاشقانه در آن می زیسته اند؟ همهٔ گذشتگان ما تا همین یکی دو قرن پیش، فریفتهٔ چشم اندازهای سرزمینشان بوده اند. چند نسلشان فقط برای حفر یک قنات تلاش می کرده اند تا بخشی از این دشت خشک را آباد کنند. معماری اشان را ببینید. با خشت و گل و آجرهای تراشیده چه شاهکارهای ظریف و لطیفی ساخته اند. به آثار پرشکوه دوره های مختلف ایران نگاه کنید. در همهٔ آنها امید به آینده و عشق به سرزمین مادری و میل به جاودانگی موج می زند.  

آنجا که افتخار و سرشکستگی دارد، ادامهٔ درست یا نادرست رسم و راهی است که از سه هزار سال پیش به این سو در ساختن مفهومی به نام ایران نقش داشته. ما در کارهای بزرگ گذشتگانمان هیچ نقشی نداشته ایم، در خطاهایشان هم. پس نه این و نه آن را به پای ما نمی نویسند امّا در ادامه دادن یک خطای شناخته شده تاریخی یک سنت ناپسند و یک رفتار غیر عاقلانه و غیر اخلاقی قطعاً مقصر هستیم. اگر بتوانیم آن بزرگ منشی و روحیهٔ دگرخواهی و اخلاق پسندیده ای را که به آن مفتخریم در تربیت فرزندانمان بگنجانیم و در رفتار روزانه خودمان به آن عمل کنیم، خشت روی خشت میهن گذاشته ایم و با تربیت نسلی مسئول و محترم و آزاد اندیش و فهمیده به جامعهٔ انسانی و تاریخ ادای دین کرده ایم. اگر بتوانیم حیات وحش و محیط زیست و میراث فرهنگی و تاریخی ای را که به دستمان رسیده ارتقا دهیم و صحیح و سلامت به دست آیندگان بدهیم قدمی شایستهٔ افتخار برداشته ایم. 

غیر از این ما نقش خود را و وظیفهٔ آباء و اجدادی و انسانی خودمان را به جا نیاورده ایم. افتخار کردن به کورش و داریوش و ابن سینا و مولانا و عطار و بیهقی و سعدی و حافظ چیزی به بزرگی آنها اضافه نمی کند. به دست ما هم چیزی نمی دهد. اگر در حفظ آنچه آنها به عنوان ثروت و میراث بی بدیل از خود به جا گذاشته اند قدمی برداریم کاری کرده ایم. اگر اخلاق ایرانی و آن حس دگر خواهی و انسان دوستی فارغ از نژاد و دین و رنگ پوست و لهجه را که سنت قدیم ملّی ماست در زندگی روزانه خود جاری کنیم، باید به ایرانی بودن خود افتخار کنیم. اگر ایرانی هستیم و نشان فروهر به گردن می اندازیم تا همه بدانند که چه تاریخی پشت سر داریم، زشت‌کاری نکنیم. دروغ نگوییم و کلاه از سر عالم و آدم برنداریم. عملاً نشان بدهیم که راه و رسم و سنت ما «کردار نیک و گفتار نیک و اندیشهٔ نیک» است. اگر نه حرف هایمان در حد همان ادعاهای پوچ و غیر قابل باور و متوهمانه و احساسات کور و بی منطق راسیستی و ناسیونالیستی باقی می مانند. 

شناخت ایران، یعنی شناخت ظرایف فرهنگ ایرانی. یعنی دانستن وجه عمیق و انسانی مهرورزانهٔ آن. ایرانی و اهل نوروز بودن یعنی از عمق جان به نو شدن روزگار امید داشتن. فرهنگ و تمدن ما با مفهوم امید سرشته شده و آنچه در تمام این قرون سخت و دردناکی که از سرگذرانده ایم ما را برپا نگاه داشته همین امید به آینده بوده. آن گوهری که فرهیختگان جهان از تابش آن شیدا و مفتون شدند، همین امیدواری و ایمان به درخشش مهر و محبت بوده است.

ایلان ماسک و رانندگی تاکسی برای سود میلیارد دلاری

احمدرضا غنی

نخستین باری که ایلان ماسک نظرم را جلب کرد، زمانی بود که شرکت SpaceX می‌خواست در یک پرتاب آزمایشی Falcon Heavy را به فضا بفرستد. همراه با شاتل، ایلان ماسک ماشین تسلای شخصی‌اش را هم به فضا فرستاد و در مدار زمین قرار داد. ایده ارتباطاتی درخشانی که برای من که شغل و علاقه‌ام ارتباطات و روابط عمومی است، تحسین‌برانگیز بود. صد سال هم که بگذرد ماشین او آن بالا همچنان خواهد چرخید. ثبت شد بر جریده عالم دوامش! پشت چنین ایده‌‌ای که مثل بمب در مطبوعات و رسانه‌ها صدا کرد، یک تیم قرار داشته اما جمع کردن و هدایت چنین تیمی هم نبوغ می‌خواهد. ایلان ماسک، درک عمیقی از فرآیندهای ارتباطاتی و ارزش خبری داشت. درست مثل استیو جابز. اما ایلان ماسک حتی از استیو جابز هم فراتر بود، از آنجا که رهبری همزمان دو شرکت، کار دشوارتری است. آن هم برای بازار خاص خودروهای الکتریکی و پروژه‌های فضایی.

در دنیای برندینگ، هویت و ارزش‌های برند، غالبا از بنیانگذاران آن سرچشمه می‌گیرد. به تعبیری، می‌گویند DNA یک برند و بنیان‌گذارش یکی است. تجربه شخصی نیز آن را ثابت می‌کند. دغدغه‌ و شخصیت بنیان‌گذاران را به وضوح می‌توان در سازمان‌هایشان دید. چه مثبت و چه منفی. در مقیاس جهانی نیز ردپای استیو جابز هم در اپل و هم در پیکسار، با وجود تفاوت ماهوی محصولات‌شان به وضوح قابل مشاهده است. ایلان ماسک هم از این قاعده مستثنی… نباید می‌بود،‌ اما اتفاقات بعدی، نشان داد که هست!

روز قبل از اینکه این یادداشت را بنویسم، با دوستی در آلمان صحبت می‌کردم. چندین ماه پیش برای سرگرمی پنج عدد سهام توییتر خریده بود. مدام هم در ضرر بود تا همین دیروز که خبر آمد ایلان ماسک نزدیک به ده درصد سهام توییتر را خریده. سهامش مثبت شده بود. تا اینجای کار خوب است. اما فقط چند هفته قبل از آن، یک توییت ماسک درباره نقش توییتر در دموکراسی و آزادی بیان، باعث افت سهامش شده بود. انتقاد برای پایین آوردن قیمت سهام و بعد خریدن ۱۰ درصد همان سهم!

ایلان ماسک نسخه ۲۰۲۲، چهره‌ای است که مانند فضای داخل تاکسی، درباره همه چیز از سیاست و اقتصاد تا محیط زیست اظهارنظر می‌کند. سبک زندگی و شکل پوشش اخبارش، به بازیگران هالیوود می‌ماند تا یک کارآفرین. روزی با امبر هرد فالوده می‌خورد، روز دیگر ماری‌جوانا کشیدنش وسط یک مصاحبه رادیویی خبرساز می‌شود و روز دیگر ولادیمیر پوتین را به مبارزه تن‌به‌تن می‌طلبد! سوال اصلی اینجاست که آیا این بازی‌های رسانه‌ای،‌ از سوی کسی که قبل‌تر نبوغ رسانه‌ایش را ثابت کرده، تاکتیکی برای کسب سود بیشتر در یک دنیای میلتون فریدمنی* است یا لذت شهرت و شبکه‌های اجتماعی او را هم فریفته تا چند ماه پیش، فروش بخشی از سهام تسلایش را به نظرسنجی توییتری بگذارد؟ من به گزینه اول رای می‌دهم.

در دوره‌های بازاریابی و مدیریت کسب‌وکار، شرکت‌هایی مثل تسلا، همیشه به عنوان نمونه موفق، مثال زده می‌شوند که باید از روی دست‌شان یادداشت برداشت. همینطور چهره‌هایی مثل ایلان ماسک که با ارزش‌آفرینی، انقلابی در صنعت خود ایجاد کرده‌اند. شخص ایلان ماسک اما مدت‌هاست که ارزش ویژه‌ای نمی‌آفریند. اساسا چیزی که او امروز هست، الگوی خوبی نیست که از آن تکثیر شود. خالق پی‌پال و تسلا که ماموریت خود و سازمانش را «فراهم کردن انرژی پاک مقرون‌به‌صرفه و در دسترس» و «حمل‌ونقل پاک پایدار» می‌دانست، با لحنی شوخی و جدی توییت کرده که قصد دارد شغلش را تغییر دهد و به یک اینفلوئنسر تمام‌وقت تبدیل شود. آیا واقعا او چنین قصدی دارد؟

دنیای امروز، دنیای جنجال است. به سختی بتوان در همهمه موجود، دیده شد. در معقول و ژوست بودن نکته‌ای نیست. فرمول موفقیت، ایجاد جنجال بیشتر است. مثل کاری که ترامپ به کمک استیو بنن و جرد کوشنر در عالم سیاست کردند. یک دیوانگی تمام‌عیار شهرت -یا حتی محبوبیت- می‌آورد. موج‌سواری خبری (News Jacking) به معنی استفاده از موج‌های خبری برای دیده شدن هم یکی از تکنیک‌هایش است. مزیت برند ایلان ماسک همین است. او مثل بقیه کارآفرینان نیست. جای اینکه مثل جف بزوس با پاپیون در مراسم اسکار حاضر شود، در سریال بیگ‌بنگ تئوری ظرف می‌شوید. جای اینکه مدیریت بحران را به واحد روابط عمومی بسپارد، با اکانت توییتر شخصی‌اش، به کنایه و طنز ترول‌های مربوط به مراسم رونمایی از CyberTruck تسلا را پاسخ می‌دهد.

با این اوصاف چطور شخصیت جنجالی ماسک در DNA سازمان‌هایش حلول نمی‌کند؟ ریل‌گذاری تسلا و SpaceX انجام شده، شخصیت برندشان شکل گرفته و قطارشان با سرعت خوبی در حرکت است. از آن گذشته، سازمان اساسا نمی‌تواند (به سبب عدم چابکی، محدودیت‌های حقوقی و …) جنجال‌آفرین باشد. اما یک فرد چرا. ماسک این را آزموده و جنجال‌ها به نفع او تمام شده. به عبارتی، به صورت نسبی،‌ وجهه‌های منفی این جنجال در نام ماسک خلاصه می‌شود. دلیلی ندارد آنچه او انجام می‌دهد، گریبان سازمان‌های او را که خطایی انجام نداده‌اند، بگیرد. اما وجهه‌های مثبتش نصیب دو شرکت او هم می‌شود. به بیان ساده، می‌توان ماسک را دوست نداشت اما تسلا را چرا. و احتمال چنین چیزی بیشتر است از اینکه تسلا به خاطر ماسک، از چشم کسی بیافتد.

با مختصات امروزی، ایلان ماسک بیشتر یک پدیده رسانه‌ای است تا یک کارآفرین. مردی که حالا به عنوان ثروتمندترین شخص دنیا، قدرت بالایی هم دارد. ترکیب قدرت، ثروت، شهوت توجه، سرمایه‌داری و استراتژی‌های نه‌چندان اخلاقی کسب‌وکار، ترکیب مخربی با قابلیت‌های بسیار بالاست. ایلان ماسک، در سطحی متفاوت از بقیه کارآفرینان از رسانه برای کسب سود استفاده می‌کند. رویکردی که بعضا شامل فریب مخاطب و ضرر توده‌ها هم هست. همان چیزی که ایلان ماسک نسخه ۲۰۲۲ را موجود ترسناکی می‌کند.

*اقتصاددان طرفدار بازار آزاد که معتقد بود مسئولیت اجتماعی سازمان‌ها، جز افزایش سود نیست.